فیضیه، مهد انقلاب
فیضیه، مهد انقلاب
فاجعه خونین حمله به مدرسه فیضیه توسط عوامل ساواک شاهنشاهی یکی از وقایع تلخناک و در عین حال سرنوشتساز برای انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی میباشد. این فاجعه در روز دوم فروردین سال 42 شمسی،مصادف با روز شهادت امام جعفر صادق(ع) رخ داد.*
زمینههای فاجعه فیضیه
مهمترین وقایعی که پیش از این رخداد موجب خشم ملت ایران به رهبری روحانیت متعهد علیه رژیم شاه شده بود، به این شرح است:
1. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیأت دولت (16/7/1341) که در
جهت مقابله با اسلام تصویب شده بود و ازجمله مطابق آن، قید اسلام از شرایط
انتخابشوندگان حذف و قید سوگند به قرآن مجید تبدیل به سوگند به کتاب مقدس
شده بود.
2. اعلام و برگزاری رفراندوم (همهپرسی) برای تصویب لوایح
ششگانه (6/11/41) و سرکوب مخالفان در جریان همهپرسی. تصویب این لوایح که
شاه از آن با عنوان «انقلاب سفید شاه و ملت» نام میبرد، زمینه جهت از بین
بردن کشاورزی ملی و خودکفایی و جایگزینی صنایع مونتاژ و در نتیجه وابستگی
هرچه بیشتر کشور به بیگانگان و هجوم خیل روستائیان به شهر فراهم میکرد که
همگی منجر به مصرفگرا کردن جامعه ایران و ایجاد بازار مصرف برای کالاهای
غربی میشد.
بهدنبال این مسائل امام خمینی(ره) طی اعلامیهای اعلام
کردند که: «... دستگاه حاکمه میخواهد که با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه
اسلام قیام کند و بهدنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد؛
لذا اینجانب عید نوروز را بهعنوان عزا و تسلیت به امام عصر(عج) جلوس
میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. دستگاه حاکمه به احکام مقدسه اسلام
تجاوز کرد و به احکام مسلم قرآن قصد تجاوز دارد... من این عید را برای
جامعه مسلمین عزا اعلام میکنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و
مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم».
مردم مسلمان ایران از پیشنهاد امام
خمینی(ره) استقبال کردند و بدینسان عید نوروز رنگ عزا گرفت. در بسیاری از
مساجد و حسینیهها و منازل علما مجالس عزا برپا شد و سخنگویان مذهبی در
منابر، ضرباتی را که از طرف هیأت حاکم ایران بر اسلام، روحانیت و ملت ایران
وارد آمده بود را بازگو میکردند. در شهر قم بالای درب بعضی از مدارس دینی
پرچم سیاهی دیده میشد که روی آن نوشته بود: «امسال مسلمین عید ندارند».
شاه با پدیده جدید و یک جنبش ضد شاهنشاهی مواجه شده بود؛ بنابراین قصد
داشت آب را از سرچشمه بخشکاند و هجوم به مدرسه فیضیه در همینراستا
طرحریزی و اجرا شد تا روحانیت و بهخصوص رهبری آنرا سرکوب کند و با تضعیف
روحانیت مبارز و مقاوم شیعی راه را برای اجرای برنامههای ضد اسلامی خود
هموار کند.
* شرح فاجعه فیضیه
صبح روز دوم
فروردین 1342، ماشینهای شرکت واحد یکی پس از دیگری وارد قم شده و سرنشینان
خود را پیاده می کردند. کسی نمیدانست که سرنشینان آن چه کسانی هستند و
روی چه غرض و انگیزهای راهی قم شدهاند. اما زمان زیادی نگذشت که معلوم شد
که آنها با برنامهریزی قبلی رژیم جهت ریختن خون پاک مبارزان روحانی راهی
قم شدهاند. بهدنبال آن دهها کامیون نظامی که مجهز به پایههای مسلسل
سنگین بود، مملو از سربازان زرهپوش و مسلح وارد قم گردید و پس از مانور
کوتاهی در شهر به بیرون دروازه شهر بازگشت و در آنجا متوقف شد.
قرار
بود عصر آن روز که مصادف با شهادت امام جعفر صادق(ع) بود، مجلس سوگواری از
طرف آیتالله گلپایگانی از مدرسه فیضیه برگزار شود. جمعیت کمنظیری از هر
طبقه و قشری در مجلس حضور داشتند اما اوضاع غیرعادی مینمود. سربازان مسلح
در میدان آستانه مقابل مدرسه فیضیه متوقف شده و مأموران امنیتی محل را در
محاصره داشند. قیافههای غیرآشنا با مسجد و مدرسه، بسیار دیده میشد. به
گفته یک زائر، بوی زننده الکل که در فضای مدرسه پیچیده بود، شامهها را
میآزرد و همهچیز حکایت از یک واقعه و توطئه خطرناک میکرد.
در این
هنگام آقای انصاری خطیب معروف قم بر منبر قرارگرفت و به شرح زندگی امام
جعفر صادق(ع) و مبارزات آنحضرت پرداخت تا اینکه به حوزه علمیه قم
بهعنوان دانشگاه امام صادق(ع) رسید و اینکه حفظ و حراست احکام اسلام و
استقلال کشور به آنها ارتباط مستقیم دارد. در همین حال بدون اینکه ضرورتی
داشته باشد، صلوات فرستادن جمعی آغاز و چندین بار تکرار شد. ناطق که تصور
کرده بود که مردم تشخیص ندادهاند که کجا صلوات بفرستند، از مردم خواست که
بیجا صلوات نفرستند، در همین حین یکی از روحانیون به صلواتهای بیجا اعتراض
کرد که یکباره مورد هجوم مأموران آماده و پراکنده در مجلس قرار گرفت. ناطق
سعی داشت مجلس را آرام کند و امکان آنرا نیافت. در این حال یکی از
مأموران رژیم بلند شد و میکروفون را در اختیار گرفت و فریاد زد: «به روح
پرفتوح اعلیحضرت فقید رضا شاه کبیر...»! بلندگو قطع شد و صدایی برخاست که:
خفه شود! مجلس بر هم ریخت. عدهای فرار کردند. جمعی فریاد میزدند و هم
حیرتزده بودند که حمله و گریز برای چیست؟ طولی نکشید که فقط طلاب و
روحانیون و مأموران لباس عوض کرده باقی ماندند. همه آنها یک شکل و یک
قیافه، موها را به فرم آلمانی زده بودند، لباسهای دهاتیشکل پوشیده بودند و
فریاد هماهنگ «جاوید شاه» سر داده بودند و در همین حال به طلاب حمله کردند
و آنها که تا آن لحظه تماشاگر بودند به دفاع برخواستند. فرماندهی این
گروه بهعهده «سرهنگ مولوی» (معاون ساواک تهران) بود که با لباس مبدل به
مدرسه فیضیه آمده بود و با یکجفت دستکش (بهعنوان علامت) در زاویه ایوان
یکی از حجرهها ایستاده بود و عملیات را فرماندهی میکرد. او با کشیدن سوتی
به مأموران فرمان حمله داد. پس از مدتی مزدوران رژیم که با دفاع سرسختانه
طلاب مواجه شده بودند، مجبور به عقبنشینی شدند و در این هنگام نیروی
امدادی شهربانی با یونیفرم وارد معرکه شدند و به همکاران خود که در لباس
دهقان بودند پیوستند و مدرسه فیضیه میدان نبرد گردید.
رژیم قصد داشت تا
آنجا که ممکن است در کوبیدن مدرسه فیضیه و سرکوبی روحانیون به دخالت
مأموران رسمینیازی پیدا نکند و این جنایت به دست همان گروهی که با لباس
مبدل دهقانی بودند انجام پذیرد تا وانمود کند که این دهقان و کشاوز ایرانی
است که روحانیت را نمیخواهند؛ لیکن مقاومت طلاب این توطئه را خنثی کرد و
مأموران رژیم را به دخالت رسمی واداشت.
مأموران مسلح خود را به پشتبام
مدرسه فیضیه رساندند و بهسوی روحانیونی که سنگر گرفته بودند
تیراندازیکردند. بعضی از طلاب که به چنگ پلیس افتادند، از پشتبام مدرسه
به پایین پرتاب شدند و برخی نیز که هدف رگبار قرار گرفته بودند، بیاختیار
خود را از پشتبام به داخل مدرسه و یا رودخانه مجاور انداختند که منجر به
شکستن دست و پای آنان شد. پلیس پس از اشغال پشتبام مدرسه به سراغ
روحانیونی که در داخل مدرسه در حال دفاع بودند رفت و آنان را هدف گلوله
قرار دارد.
هزاران نفر از مردم مسلمان که در میدان آستانه مقابل مدرسه
فیضیه گرد آمده بودند، یکباره به جوش آمدند و بر آن شدند که به یاری
روحانیون بشتابند لیکن مأموران رژیم با گاز اشکآور و باتوم، آنها را
متفرق کردند. پس از آن مأموران در گروههای 6 - 5 نفری به حجرههای طلاب
حمله کردند و جنایت کمسابقهای را مرتکب شدند و در انتها لباسها و کتاب و
وسایل طلاب را وسط مدرسه جمع کرده و آتش زدند و در تاریکی شب پس از اتمام
قتل و غارت و جنایت با غرور و خوشحالی محل را ترک گفتند. در روز بعد هم در
حمله دیگری به همین مدرسه حمله و جمع دیگری را مجروح کردند. در همین زمان
مدرسه طالبیه تبریز نیز به بهانه نصب اعلامیه امام خمینی(ره) به دیوار
مدرسه مورد هجوم عوامل رژیم قرار گرفت.
اسدالله علم بهدنبال این فاجعه
در مصاحبهای اعلام کرد: «روحانیون که با اصلاحات ارضی مخالفند با
دهقانانیکه به قصد زیارت به قم رفته بودند، نزاع نمودند که به قتل یک
دهقان منجر شد». خبر این فاجعه تا اعماق روستاهایکشور پیش رفت و در آستانه
انقلاب سفید، رسوایی زیادی برای دستگاه بهبار آورد؛ بسیاری مرعوب شدند و
تصور میکردند که دوران رضا شاه بازگردانده شده و دیگر مبارزه فایده ندارد و
حادثه فیضیه را با واقعه مسجد گوهرشاد در دوران دیکتاتوری رضاشاه مقایسه
میکردند. روحانیونی هم خانهنشین شدند و اضطراب و نگرانی در جمع دیگری
دیده میشد، رژیم سعی داشت از این حادثه بهرهبرداری نموده برای مدتی
طولانی از قهر روحانیت و سکوت و ا نزوای این گروه استفاده کند.
اگر در برابر این فاجعه سهمناک امام با رهبری خلاق و سازنده خود توطئه را خنثی نمیکردند، نهضت در ورطه خطرناکی میافتاد.
پس از این فاجعه روحانیون بیپناه و مردم بیدفاع به خانه هر مقام روحانی
که پناه میبردند، آن را بسته و خاموش میدیدند. اما امام از بستن درب منزل
با وجود احتمال حمله مأموران به آن جلوگیری میکردند و خود در میان جمع
باقی ماندند و به آنها دلگرمی و شجاعت بخشیدند و حتی عازم مدرسه فیضیه
شدند. در آن وضعیتی که بسیاری، روحانیت را شکستخورده میدیدند اما امام در
این حادثه پیروزی میدیدند و به اطرافیان و پیروان خود درس ایستادگی و
شجاعت را عملا میآموختند. ایشان دستور دادند مجروحان را به بیمارستان
ببرند و روز بعد هم منزل ایشان محل تجمع بود. امام سعی داشت هرچه بیشتر
اقدامات شاه و مأموران را به مردم بنمایاند و امام در سخنانی به اطرافیان و
طلبهها و روحانیون و مردم فرمودند: «... ناراحت و نگران نشوید، ترس و
هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر فجایعی صبر
و استقامت کردند که آنچه ما امروز میبینیم نسبت به آن، چیزی نیست. دستگاه
حاکمه با ارتکاب این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و شکست و نابودی خود
را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم. ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت
خود را بروز دهد و خود را رسوا کند».
به این ترتیب هدفی که شاه از این
حمله در نظر داشت بهزودی با هدایت و نقش تعیینکننده رهبری نهضت در هم
شکست و فیضیه به سمبل مبارزه و مقاومت بر ضد شاه تبدیل شد و این حادثه نقطه
عطفی جهت شکلگیری مبارزات تاریخی مردم مسلمان ایران به رهبری امام
خمینی(ره) گردید.